شما میتوانید نقدهای انتشار یافته از این فیلم را که در کافه نقد موجود است مطالعه کنید .
ملاک انتشار نقدها ، سینمایی است و نه سیاسی . هر نقدی به شرط خوب بودن ، اجازه ی انتشار را پیدا میکند .
بازهم روایتی دیگر از مردانگی از دست رفته! مسعود کیمیایی اینبار هم درست مثل ساخته های پیشین خود از جمله قیصر و داش آکل به سراغ موضوع مورد علاقه اش رفته، اینبار از نقطه نظر مردی هروئینی ولی با معرفت که حاضر است جانش را هم بدهد اما دوست و رفقایش را تنها نگذارد. گوزن ها روایتی تیره و تار از اوضاع اقتصادی واجتماعی ایرانِ اواخر دوره ی پهلوی را به دست میدهد که به ندرت میتوان کورسوی امیدی را در آن یافت. تمام پرسوناژ های فیلم یاخود در فقر و بدبختی دست و پا میزنند یا مسبب این اوضاع اند یا به هر صورت نقشی درآن دارند. فیلم با ورود قدرت (بابازی فرامرز قریبیان) که زخمی و بی خان و مان است و به دنبال بهترین دوست دوران دبیرستانش میگردد آغاز میگردد. او سید رسول (بهروز وثوقی) را که در تئاتری کوچک کارهای جانبی میکند می یابد. اما دوست گرمابه و گلستانِ قدیمی اش دیگر مانند گذشته نیست.هروئین میکشد و به قدری تحلیل رفته که قدرت با دیدنش خود را می بازد. از او درخواست کمک و جایی برای ماندن میکند و سید برخلاف اینکه رمق از وجودش رخت بسته اما هنوز مردانگی و معرفت گذشته را دارد و به دوستش یاری میرساند و او را به خانه ی خود در جنوب شهر که همراه با خانه ی چند خانواده ی دیگر در یک حیاط واقع شده می برد. آن دو از گذشته و آنچه برسرشان آمده میگویند و در این اثنا میفهمیم سید با زنی به نام فاطی (با بازی نصرت پرتوی )که بازیگر تئاترهای عامه پسند است زندگی میکند. داستان با وجود اینکه با کاراکترِ قدرت آغاز میشود و به نظر میرسد که او شخصیت اصلی ماجراست اما با آمدن سید توجه و تمرکز بیش از همه روی او متمرکز میشود. سیدی که یک زمان کمک حال یک جماعت بوده اکنون به زور میتواند سرش را بالا نگه دارد و برای تهیه ی هروئین دست به دامان کسانی میشود که باعث و بانی اعتیادش بوده اند. او همه چیزش را باخته،جوانی،قدرت،ظاهر و حتی زنی که زمانی او را دوست داشته.آنطور که از زبان سید و خودِ فاطی میشنویم دیگر هیچ عشقی بین آنها نمانده وفاطی یکجورهایی از سر بی پناهی و یا شاید دلسوزی مانند یک خواهر کنار سید مانده. معرفتی که در وجود سیدرسول مانده تضادی آشکار با عملکرد شخصیت های داستان دارد.از عربده کشی های صاحب خانه که اثاثیه ی مستاجران فلاکت زاده و بی پول را به خاطر عقب افتادن پرداخت اجاره شان بیرون می ریزد تا بی رحمی و قساوت اصغر،فروشنده ی مواد مخدر که سید از او جنس میخد(با بازی گرشا رئوفی). بازی بهروز وثوقی در فیلم چنان درخشان است ولحظات نابی را بوجود می اورد که بازی دیگران را تحت الشعاع قرار میدهد. با این وجود نمیتوان بازی آرام و قابل توجه فرامرز قریبیان را نادیده گرفت.دوستی که با دیدن اوضاع نابسامان و رو به نابودی رفیق چندین ساله اش با حرف هایش سعی در بیدار کردن او دارد. در بسیاری از سکانس های فیلم شاهد رد و بدل شدن دیالوگ های درخشان و دردناک شخصیت ها هستیم که با مهارت تمام نوشته شده.هرچند گاهی اوقات همین دیالوگ ها آنقدر شعار زده میشوند که مخاطب را دلزده میکنند. داستان کلی فیلم نیز عاری از این شعار زدگی نیست(مشکل اساسی فیلم های کیمیایی).گاه حوادثی در فیلم اتفاق می افتد که منطق درستی ندارد و صرفا برای پیشبرد هدف کارگردان در بیان مانیفستی است که قصد ارائه اش را دارد. از این صحنه ها میتوان به سکانس پایانی فیلم و بی جهت کشته شدن سید و قدرت اشاره کرد. نورپردازی و میزانسن های درست و بجا فضاهای تیره و تاری را بوجود می آورد که دقیقا با محتوا و تم کار همسوست. موسیقی کار نیز از نقاط قوت فیلم است.اسفندیار منفرد زاده اینبار نیز موفق عمل کرده و با موسیقی مناسب و پر احساسش به کمک شخصیت ها می آید و آنچه را که آنها نمیتوانند بیان کنند به گوش مخاطب میرساند. در مجموع گوزن ها با ایرادات جزئی که دارد آنچه را باید به مخاطب انتقال دهد به بهترین وجهه منتقل میکند و از امتحانش سربلند بیرون می آید و این حاصل همکاری مجموعه ای کاربلد و هنرمند است که تک تک شان در موفقیت فیلم نقشی کارآمد دارند.
سیاسی ترین فیلم مسعود کیمیایی حکایت بازگشت و احیای یک انسان است. انسانی سر بزرگ که به دام نیرنگ روزگار گرفتار گشته و معتاد و ناتوان گوشه ی لاله زار افتاده و آرام آرام در حال خاموش شدن است. اما در سینمای کنش مندانه کیمیایی منفعل بودن به هیچ عنوان مورد پذیرش نیست. قهرمان "گوزنها" باید بازگردد و مقام انسانیت خود را بیش از پیش بازیابد. آری ! سید رسول باید بازگردد و از ذلت و خواری به سوی عزت نفس گام بردارد. او باید بداند که مقام معنوی او بسیار بالاتر از شانه خم کردن و تضرع و التماس است (آن هم تضرع و التماس در مقابل کسانی که او را به این روز انداختند). در این میان قدرت که از رفقای سید رسول و تحت تعقیب است چند روزی به خانه ی سید پناه می برد و رفاقت عاملی برای ایجاد تحول در سید رسول می شود. قدرت که خود یک مبارز و آرمانگرای سیاسی است در بستر چنین رفاقتی آرمان خود را به سید رسول نیز تسری می دهد و... همه چیز در "گوزنها" به گونه ای درست و بجا و واقعی و اصیل ساخته شده است. رفاقت سید رسول و قدرت واقعی و دارای اصالت است. حس و حال و تعین دارد و هم در کنش و واکنش ها قابل مشاهده است و هم در منش ها. تحول سید رسول نیز واقعی و اصیل است. او را برای ترک اعتیاد روی تخت قفل و زنجیر نمی کنند. او به مرکز ترک اعتیاد نیز نمی رود. سیگار را نیز کنار نمی گذارد. چهره اش نیز یک روزه شاداب نمی شود. آنچه به عنوان تحولی اصیل و واقعی در سید رسول می شناسیم در منش او تجلی می یابد. به بیانی ساده تر از آنجایی که کنش و واکنش های سید رسول از منش او نشات می گیرند واقعی و باورپذیر هستند. او در مقابل متعرضین به فاطمه واکنش فعالانه دارد (در حالی که در گذشته چنین واکنشی منفعلانه بود) و مانند یک مرد اقتدار پوشالی صاحبخانه ی خود را زیر سئوال می برد (در حالی که در گذشته با چرب زبانی و تملق گویی صاحبخانه را راضی می کرد) و با قامتی راست انتقام جسم و جانش را از هروئین فروش روح کش (اصغر) می گیرد (در حالی که در گذشته با شانه هایی خم شده در مقابل اصغر تضرع و التماس می کرد) و مانند یک رفیق گلوله را به جان می خرد تا قدرت تنها نماند و مانند یک مبصر ... "گوزنها" به لحاظ گفتمانی ادامه ای تعمیق یافته از سینمای کیمیایی است. بار دیگر تم و مسئله فردی است و قهرمانی فردی وجود دارد که آرمانگراست و رفاقت و غیرت و جوانمردی دغدغه ی قهرمان فیلم است با این تفاوت که اینبار دو قهرمان فردی داریم که از دو مسیر متفاوت به یک مقصد واحد می رسند (قدرت (با فاصله ی کمی از سید رسول) در پس زمینه و سید رسول در متن قرار دارد). جهان فیلم (بیشتر منظور جامعه ی درون فیلم است) همان جهان "قیصر" اما با غلظتی پایین تر است و در مقابله با چنین جهانی که در آن پلیس و قانون سکوتی رضایتمندانه (حمایت) در قبال ناهنجاری ها (اینبار در قالب مواد فروش ها) دارند گفتمان فاعلیت و کنش مندی همچنان در راس است به گونه ای که پلیس و قانون همانند آنچه در "قیصر" اتفاق افتاد عملا مقابل قهرمان یا قهرمانان فیلم می ایستند و همانگونه که در "قیصر" برای حذف قیصر کوشیدند در "گوزنها" نیز تمام قد علیه عناصر آرمانگرا و تحول خواه بپا می خیزند و... . قهرمانان "گوزنها" (قدرت و سید رسول) همانند قهرمان "قیصر" جنوب شهری (بخشی از شهر که همچنان طرفدار سفت و سخت سنت ها و ارزش ها است) هستند. "گوزنها" همچون "قیصر" با وجود داشتن تم و مسئله ای فردی نتیجه ای اجتماعی-سیاسی دارد و شاید اغراق نباشد اگر ادعا کنیم که نتایج اجتماعی-سیاسی حاصل از "قیصر" و "گوزنها" به نحوی مکمل یکدیگر و در راستای یک هدف واحد هستند. پایان "گوزنها" آنقدر به مذاق حکومت مغرور و متکبر پهلوی سنگین و گران آمد که بارها کیمیایی را مجبور به تغییر دادن پایان فیلم کردند غافل از آنکه پایان انتخاب شده (و مورد تایید قرار گرفته توسط سانسورچی ها) از بهترین و تاثیرگذارترین پایان هایی بود که می توانست بر "گوزنها" حاکم شود به طوری که حتی مرگ قهرمانان فیلم نیز فعالانه و جسورانه است (شلیک قدرت به مامور پلیس و ایستادن سید رسول و قدرت پشت دیواری که بر اثر تراکم گلوله ها منفجر می شود). پرندگانی که سر بریده نمی شوند و آزادانه و رها به سوی آزادی و آرمان خود پرواز می کنند به این امید که روزی این آرمان برای انسانهای پس از خودشان تحقق یابد. "گوزنها" تجربه ی موفق کیمیایی در قصه گویی به صورت موازی است. دو شخصیت اصلی در عین اینکه دو داستان جداگانه دارند بوسیله ی تم رفاقت به هم مرتبط می شوند تا علیرغم مسیرهای متفاوتی که در پیش دارند مقصدشان یکی باشد. علیرغم وجود دو داستان و چند خرده داستان انسجام مطلبی هرگز از میان نمی رود. دیالوگ هایی که کیمیایی برای شخصیت هایش می نویسد عملا به بخشی ناب و جداناپذیر از فیلمنامه ی "گوزنها" تبدیل شده و بیش از پیش قدرت او را در خلق دیالوگ های ماندگار اثبات می کنند. وقایع انتخاب شده در فیلمنامه در راستای عرضه ی محتوا و در خدمت جان مایه ی فیلم قرار گرفته و پرداخت آن وقایع به شدت به دور از سطحی نگری و سهل انگاری است (تا جایی که این پرداخت قوی منجر شده تا هم رفاقت و هم تحول واقعی و دارای اصالت باشند). به بیانی دیگر اگر کیمیایی مجبور بود در "قیصر" دقایقی از فیلم را عامدانه به صورت فیلم فارسی پرداخت کرده و از برخی وقایع ابتدایی فیلم به سادگی گذر کند دیگر در "گوزنها" (به سبب سکته ای که فیلم فارسی پس از "قیصر" زد) لزومی برای این کار وجود نداشت لذا از همان ابتدا با پرداخت هایی قوی مواجه هستیم. هم در شخصیت پردازی و هم در طراحی موقعیت شخصیت ها و هم در طراحی کنش و واکنش ها و هم در تعریف منش برای شخصیت ها (خصوصا قهرمانان فیلم) و هم در دیالوگ نویسی و... "گوزنها" نسخه ای تعمیق یافته و غنی شده از سینمای کیمیایی است. معمولا فیلمسازان مولفی که فیلمنامه ی آثارشان را خودشان و به صورت غیر اقتباسی می نویسند کارگردانی را نیز در خدمت فیلمنامه قرار می دهند. مسعود کیمیایی نیز اگرچه معمولا از این قاعده مستثنی نبوده اما در "گوزنها" علاوه بر ساحت فیلمنامه در ساحت ساختار و کارگردانی نیز پیشرفتی قابل توجه داشته است. برای نمونه به میزانسن های "گوزنها" دقت کنید! به میزانسن سکانس آخر فیلم و یا چیدمان میزانسن و طراحی صحنه در سکانس هایی که در خانه ی سید رسول می گذرند دقت کنید! (محیط خانه و عکس هایی که در خانه هستند نشان دهنده ی علایق و دنیای شخصی سید رسول هستند و به نوعی معرفی بخشی از شخصیت او را بر عهده دارند). به کارکرد دوربین و تصاویری که درون قاب گذاشته می شوند دقت کنید! به موسیقی متن همخوان با جوهره و جان مایه ی فیلم دقت کنید! به تعلیق سکانس پایانی فیلم دقت کنید! (تعلیقی بدون استفاده از موسیقی متن و همراه با سکوت در متن و صدای محیط در پس زمینه) به سکانسهای ماندگاری که حاصل شده اند دقت کنید! به سکانس پایانی فیلم و یا سکانس کوبیدن مشت های قدرت و سید رسول به دیوار دقت کنید! به راستی چه ایراد و یا نقصانی بر چنین ساختار درخشانی (آن هم با اینهمه دستاورد) وارد است؟! در پایان این یادداشت جا دارد از بازی های درخشان فرامرز قریبیان و بهروز وثوقی (که با بازی های درخشانشان به نقش هایشان بار شخصیتی بخشیدند و عملا به شخصیت پردازی فیلم کمک شایانی کردند) و همچنین از فیلمساز مولفی که چنین انتخاب بازیگر درست و دقیق و بجایی داشته تجلیل کنیم و یادآور شویم که به "گوزنها" با هر متر و معیاری که بنگریم نمی توانیم انکار کنیم که به همراه "قیصر" از آثار درخشان و شاهکارهای بی بدیل و به یاد ماندنی هستند. نه فقط برای سینمای کیمیایی بلکه برای سینمای ایران.
از تعبیر «جسورانه ترین اشاره های ممکن به مبارزات منجر به سقوط رژیم شاه» تا نوع پیشبرد مضمون «بازیابی عزت نفس» تا مرگ آگاهی عمیق آدم ها در حال و روز و روزگاری که زندگی خودش سر و شکلی سیاه و پلشت و مرگ زده دارد تا درست ترین و بامعناترین تصویری که از اعتیاد در تاریخ این سینما خلق شده (غیرقابل قیاس با تفکر و تصویر کلیشه ای ارائه شده در فیلم بی جهت محبوب سنتوری که فرآیند ترک اعتیادش با بستن معتاد به تخت و فریادهای او رعد و برق بیرون پنجره، با مثلاً فیلم های ایرج قادری و خسرو ملکان دربارۀ اعتیاد تفاوتی ندارد)، می توان بقا و ماندگاری گوزن ها را به عوامل متعددی نسبت داد. اما در این جا فقط به یکی از وجوه منحصر به فرد پرشمار فیلم می پردازم که همواره و در طول سال ها برایم جذاب ترین وجه فیلم و فیلمنامۀ گوزن ها بوده و هست: میزان و نوع مدرن بودن فیلم در مقایسه با انواع شیوه های روایت و داستانپردازی که تا آن زمان در این سینما تجربه شده بود و تا امروز نیز در این ابعاد و مقیاس، بی مشابه به جا مانده است. فیلم های بسیاری ممکن است به مفهوم کلاسیک، شخصیت اصلی یا خط داستانی اصلی نداشته باشند. اما اغلب این فیلم ها از الگوی «توازی و تقاطع» در ساختار روایی شان بهره می گیرند (فقط به عنوان دو نمونۀ متفاوت از هم، مانند برش های کوتاه/راه های میان بر رابرت آلتمن و کاملاً رو به جلو استیون سودربرگ) و یا در سر زدن و سرک کشیدن به زندگی یکایک آدم های مرتبط و نامرتبط داستان، ساختاری می یابند که بیشتر به فرم اپیزودیک نزدیک است (فقط به عنوان دو نمونۀ متفاوت از هم، پالپ فیکشن کوئنتین تارانتینو و ...به خوبی و خوشی زندگی کردند ساختۀ ایوون آتال) . نکته در اینجاست که گوزن ها با وجود پژواک هایی که از هر یک از این دو ساختار دارد، در نهایت زیر چتر هیچ کدام شان قرار نمی گیرد. ولی با این وجود، آشکارا شخصیت اصلی و محور اصلی داستانی ندارد. نمی توان با اطمینان گفت که آغاز و انجام سید (بهروز وثوقی) اصل و اساس اهداف روایی فیلم را تشکیل می دهد و نقش قدرت (فرامرز قریبیان) در زندگی او فرعی و به منزلۀ نشانۀ یادآورندۀ اقتدار و اعتبار گذشته اش است یا این که قدرت و شور و شعور سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و انسانی اش و سرنوشتی که در انتظار اوست محور فیلم به حساب می آید و سید به عنوان پناه دهنده اش، نقشی فرعی دارد. البته بدیهی است که گرایش بیننده به اصلی تلقی کردن سید و مکمل دانستن قدرت بیشتر باشد. اما در مورد کنش های داستانی، واقعاً نمی توان تعیین کرد که چالش میان سید و اصغر (گرشا رئوفی) یا رابطۀ پر از مهر و لبریز از گلایۀ سید و فاطی (نصرت پرتوی) یا جدل بین سید و صاحبخانه (عنایت بخشی) یا آن بخش مربوط به فرار دو انقلابی مسلح (امرالله صابری و پرویز فنی زاده) از خانه یا زخم و بانک زنی و درگیری مسلحانۀ قدرت، کدام مهم تر است؟ و اگر بخواهیم بگوییم گوزن ها داستان چیست، جز این طرح کلی که «دو دوست بعد از سال ها همدیگر را در حالی می یابند که یکی مبارز انقلابی است و دیگری معتاد رو به زوال»، چه می توانیم بگوییم؟ به این اعتبار، گوزن ها با وجود این همه شخصیت اصلی و فرعی و این همه رابطۀ انسانی متعدد، به تعبیری فیلمی «فاقد خط داستانی روشن و واحد» است؛ درست به سیاق تعریفی که از طرح داستانی/plot کمرنگ در سینمای مدرن وجود دارد. و در نوع پیشبرد این روابط و پیوند دادن شان به یکدیگر، به گونه ای عمل می کند که هر گونه تلاش برای دستیابی به الگوهای شناخته شدۀ «سیر وقایع» در فیلمنامه نویسی اصولی کلاسیک در مورد آن بی نتیجه خواهد ماند. فیلمنامه و ساختار گوزن ها فقط یک مبنا برای تحلیل و بررسی و تشخیص الگوی روایت دارد و آن، فیلمنامۀ گوزن ها ست و بس.
استفاده از مطالب در دیگر رسانههای چاپی و مجازی تحت مجوز cc-by-nc-sa مجاز است. برای جزئیات بیشتر شرایط استفاده را بخوانید. طراحی و مدیریت : شهریار حنیفه