شما میتوانید نقدهای انتشار یافته از این فیلم را که در کافه نقد موجود است مطالعه کنید .
ملاک انتشار نقدها ، سینمایی است و نه سیاسی . هر نقدی به شرط خوب بودن ، اجازه ی انتشار را پیدا میکند .
نگاهی به جهان از دست رفته "فرانتز" "فرانتز" مملو از تصاویر اغواگرانه و تمثیلی، فیلمی شاعرانه را با زبانی دیداری و با ظرافتی بی نظیر و با مضمونی تاریخی – عشقی در اختیار مخاطب قرار می دهد. فیلم شروعی غافلگیر کننده ندارد اما مخاطب را همراه با زنی زیبا و سحر انگیز و در نمایی سیاه و سفید با خود همراه می کند. همین همراهی است که داستان فیلم را جذاب کرده است. کارگردان سعی کرده فیلم را بر اساس دو گانه حضور(آنا- آدریان) – غیاب(فرانتز) به سرانجام رساند. گویی او می خواهد مخاطب نیز همراه با حضور و غیاب باشد. مثلثی که همه جهان فیلم را تشکیل داده است. همه چیز فیلم از قبرستانی در یک دهکده کوچک در آلمان پس از جنگ جهانی اول آغاز میشود. دختری زیبا و چشم نواز اما سراپا سیاه پوش در کنار مزار نامزد کشتهشدهاش با مرد جوان فرانسوی ملاقات میکند و دختر شعری از پل ورلن را به زبان فرانسه میخواند و زبان رمزی میان خود و محبوبش را با غریبهای در میان میگذارد که اهالی شهر او را هنوز دشمن میپندارند اما برای آنا و پدر و مادر پیر نامزدش دوستی قدیمی به حساب میآید که میتواند خاطرات پسر از دست رفته را تداعی کند. از اینجا به بعد فرانسوا اوزون، کارگردان، در رویکردی شاعرانه و تمثیلی سعی در نمایش پیوند ناگسستنی میان دو سرباز آلمانی و فرانسوی دارد، یکی مرده (فرانتز) و دیگری زنده (آدریان) تا آنکه او که بازگشته، جایگزین آن کسی کند که برایش عزیمتی وجود ندارد. اوج این یگانگی و آمیزش میان دو پسر در صحنهای است که در قابی خالی فرانتز را میبینیم که ویولن میزند و آدریان او را در نواختن همراهی میکند. هر دو با لباسی مشابه که با نزدیکتر شدن مدام آدریان به او، گویی هر لحظه هر دو کالبد در هم یکی خواهند شد. اما یکی شدن به معنای معرفتی آن نیست. بلکه گویی جهانی اخلاقی را به چالش می کشد که در بستر دو قطبی "بودن" یا "نبودن" قرار نگیرد. آنا حضور فرانتز را در شمایل اغواگرانه آدریان می بیند اما او درگیرد چالشی اخلاقی می شود. آدریان آمده است تا گل بر سر مزار فرانتز بگذارد. چرا که در جنگی ناخواسته فرانتز توسط آدریان کشته می شود. او به دنبال بخشش از سوی خانواده آلمانی است. مسئله اساسي فیلم، رابطه ميان زن آلمانی و مرد فرانسوی است که حقیقت مرگ شوهر آلمانی اش را در لایه های مختلف پنهان کرده اما وقتی که حقیقت آشکار می شود تعارضی میان این دو رخ می دهد که او را در کشاکش بخشش و انتقام قرار می دهد. از همین جاست که فیلم اوج می گیرد و بودن و نبودن به کشمکشی جدی تبدیل می شود. به عبارتی این کشاکش در بستری عشقی اما با سویه های تاریخی در آمیخته است. آنا در فیلم به مثابه موجودی حقیقی و غیر اثیری ما را با سراشیبی ملودرامی رو به رو می کند که بیشتر به قصه قصه ها شبیه است تا سینمای راوی و یا حتی سینمای قصه گو. بر این اساس منظومه معرفتی فیلم درگیر با واقعیتی انکار ناپذیر می شود و از قاب تصویر و حرکت خارج شده و در مقام امور اخلاقی و نفسانی ما را به سوی یک فرایند دو قطبی سوق می دهد. "فرانتز" روایت دریده شدن پرده پندارها و توهم هاست. پندارهایی که در ابتدا به صورتی مرموز و اغواگرانه خود را آشکار می کند اما در گذاری جدی در فیلم حفره ای ایجاد می شود که مخاطب را به درون خود می کشد. درست وقتی جای خالی فرانتز به واسطه آدریان در حال ترمیم شدن است، آدریان نزد آنا پرده از رازی هولناک برمیدارد و آنای سوگوار که به تازگی لباس سیاهش را از تن درآورده، دوباره به مغاکی عمیقتر از گذشته سقوط میکند. انگار دوباره محبوبش را از دست میدهد. راز هولناک همان کشته شدن فرانتز توسط آدریان است. در اینجاست که آنا، چهره دیگری از خود نشان می دهد. گویی آنا قرار است چند آنا باشد. او بدون اینکه حقیقت را به خانواده شوهرش بگوید سعی می کند خانواده شوهرش را با گفته های غیر موجه و رویایی به بستری از فضای مثبت سوق دهد و از سوی دیگر خود نیز در فضای عشق و بخشش سردرگم می ماند. آنا به خوبی دریافته است که واقعيت جامعه انساني مبتنی بر انسانیت صرف نیست و جامعه خواسته های فاشیستی و انتقام جویانه و حتی نژادپرستی را مطالبه می کند. اما او می خواهد خود را با واقعيت اجتماع انساني تطبیق دهد. چرا که متعالي ترين نوع جامعه در جايي پديدار مي شود که در آن انسان و جامعه با هم یکی مي شوند. اما او به خوبی می داند که جامعه آلمانی او را پس می زند و از او چهره ای فریب خورده یا محکوم می سازد. او به خوبی نیز می داند که جامعه آلمانی سراسر کینه نسبت به فرانسه دارد و فرانسویان نیز آلمانی ها را به خاطر جنگ نمی بخشند. آنا سردرگم است و تا پای مرگ خودخواسته می رود اما نتیجه ای برای او حاصل نمی شود. آدریان نیز با لطماتی دیگر رو به روست. پاریس شهر عشق و عشاق است. شهری مملو از رویدادهای حیرت انگیز. آنا برای یافتن آدریان به پاریس می رود. حضور آنا در پاریس سیر و سلوکی را برای او ایجاد می کند که یافتن و جست و جو برای او چهره ای از جهان را به او بنمایاند. بر این اساس است که سفر مرد فرانسوی به آلمان و سپس زن آلمانی به فرانسه را می توان سفری از درون و کشمکشی معرفتی و متعالی توصیف کرد. اما یافتن امری آسان نیست. چرا که مسیری پر پیچ و خم و حیرت آور است. آنا می خواهد تعمدا سلوکی دردمندانه و رنجور از بخشش تا عشق را از سر گذراند. آنا در محله ای در پاریس اقامت میکند و به همان جاهایی میرود که پیش از این، خاطراتش را یک بار از زبان فرانتز و بار دیگر از زبان آدریان شنیده است. این شنیده ها تنها بازگو کننده خاطرات نیست بلکه روایتی از نادیده هایی است که این بار با چشمانی باز به آنها می نگرد. پایان سلوک آنا را باید از در کشاکش حضور و غیابی که در زندگیاش شکل گرفته دید. "فرانتز" در سکانسهای مختلف مخاطب را در اغما فرو می برد. سکانس قبرستان خود گویای فیلم تلخی است که بخشی از موقعیت فیلم را نشان می دهد. اما همه چیز در قبرستان نیست. قبرستان آغازی است بر پایان نمادین فرانتز که در آنجا خفته است. "فرانتز" نمی خواهد روایتی آزار دهنده و بی سرانجام به مخاطب ارائه کند. او در عین پرداختن به معضلی تاریخی و اجتماعی ما را در گستره اخلاق و زیبایی رها می کند تا تصمیمی جدی درباره سرنوشت آنا بگیریم. شاید نتیجه گیری از فیلم قدری محتوا را خدشه دار کند. اما "فرانتز" مخاطب را چنان همراه خود می کند که ناخودآگاه نتیجه های گوناگونی از فیلم به دست بیاوریم. همه فیلم گسستی است که در بطن خود دارد. همان گسست تاریخی که میان فرانسه و آلمان رخ داده است. گسست به وجود آمده و بعد تمثیلی و و اثیری فیلم محتوای جدی پر از معنا فیلم را خدشه دار نمی کند. در پایان فیلم، تماشاگر با فیلمی رو به روست که خود را در آن می پندارد. ما با آنا، فرانتز و حتی آدریان همذات پنداری می کند. ما درگیر دیالوگهای غافلگیر کننده می شویم. دیالوگهایی که هر کدام جملاتی و یا ابیاتی از جهان شاعرانه انسانی است. چرا که در پایان وقتی آنا، روبروی نقاشی مانه مینشیند و به آن چشم میدوزد، معلوم نیست که از خلال تصویر این بدن فروپاشیده در تابلو درصدد یافتن جانشینی برای کدام مرد از دست داده در زندگیاش است.
این مطلب پیش از این در ماهنامه جهان سینما منتشر شده است
استفاده از مطالب در دیگر رسانههای چاپی و مجازی تحت مجوز cc-by-nc-sa مجاز است. برای جزئیات بیشتر شرایط استفاده را بخوانید. طراحی و مدیریت : شهریار حنیفه